ارسالکننده : رهسپار در : 87/1/11 3:9 عصر
اینبار درست به نظر میرسد.
این فروافتادن از گذشتههای دور با اوست.
میگویند :
خود را نگران بلایی که نیامدهاست مکن!
با حرفهای دلفریب ذهنش را از تعجب سرشار میسازند.
میگویند :
اینبار دیگر درست به نظر میرسد.
توبه کن! بازگرد! اینبار راه تازهای پیدا شده است!
روز خوبی برای زندهماندن است.
و اینگونه میشود که نوری آرامشبخش در انتهای دالان زندگیاش نمایان میشود.
اما به زودی میفهمد آن تنها قطاریست باری ، که در راهش ظاهر شدهاست.
به نظر درست نمیرسد و تمام پازلهای آرزوهایش فرو میافتند.
پ.ن.1: شبدر بیبرگ!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 87/1/9 12:17 عصر
انتظارهای شبانهای هست.
برای کدامین عشق؟
هنوز کسی نمیداند!
مطلب قبلی
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 87/1/4 12:11 عصر
و شما عشق و علاقهای را که جوانی مرا میسوزاند نمیدانید. از فرار ساعات بهخشم میآیم. لزوم انتخاب همیشه برایم تحملناپذیر است. انتخاب کردن در نظر من عبارتاز برگزیدن یک چیز نیست. بلکه پسزدن آنچیزیست که برنمیگزینم.
آرزوهای من ناچارند هر یک بهحق دیگری تخطی کنند و من هرگز جز برگزیدن «این» یا «آن» کاری نمیکنم. اگر «این» را برگزینم ، بیدرنگ به «آن دیگر» حسرت میبرم. و از این رو بیشتر اوقات بیاینکه جرات اقدامی داشتهباشم ، گیج و بازو گشاده ، از ترس میمانم که اگر بازوانم را برای گرفتن چیزی ببندم جز «یک چیز» را برنگزیدهباشم.
بهچنگ آوردن!
انتخاب کردن یعنی جاودانه از همه متاعهای دیگر چشم پوشیدن. و از اینجاست که نسبت به «هرگونه تعلقخاطری» بر روی زمین ، اندکی نفرت در من راه مییابد. از ترس اینکه مبادا بیدرنگ جز همان یکچیز به من متعلق نباشد.
پ.ن.1 : آه ای متاعها و ای زاد و توشهها! و ای انبوه عشق! چرا بیتلاش بهچنگ نمیآیید؟
پ.ن.2 : و من میدانم که ثروتهای این جهانی پایانپذیرند. گرچه مدام بتوان جایشان را پر کرد.
مطلب قبلی
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 87/1/1 11:48 صبح
با حضورت شعله ور کن شمع خاموش دلم رو
با قدم هات تازه تر کن نبض احساس دلم رو
میشه از شوق ِ حضورت گریه کرد تمام شب رو
تا رسیدن به نگاهت خسته کرد نگاه غم رو
میشه با شهاب ِ چشمات خط کشید فاصله ها رو
رد شد از هوای تردید زنده کرد عاطفه ها رو
واسه لمس داغ ِ عشقت میشه گم کرد لحظه ها رو
پر کشید تو آسمونت تازه کرد ترانه ها رو
آره میشه با تو میشه خنده کرد گلایه ها رو
میشه با گرمای قلبت موندنی کرد این بهارو
پ.ن.1 : بهار آمد و گیاهانی که بیشاز یکسال دوام نمیآرند ، گلهای زودشکن خود را با شتاب برمیآورند. تنها، یادِ خوشیها حاکی از خوشبختی ما نیست! آدمی در سراسر حیات خویش جز یک بهار ندارد.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 86/12/20 5:52 عصر
در زندگی باید مقاوم و صبور بود. نباید با هر اتفاقی از دنیا قهر کرد و شکست را پذیرفت.
زندگی مملو از لحظات زیبا و نیکو و در عین حال پر از ناکامی ها و شکست هاست.
نباید همچون بیدی باشیم که با هر بادی به لرزه می افتد.
بهترین چیز در زندگی آدم همانا امید و انگیزه است که در هر حال باید همراه او باشد. حتی در هنگام بدترین اتفاق ها! آن گاه او می تواند به کمک همین امید و انگیزه ناکامی ها را تبدیل به کامیابی کند!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 86/12/2 1:25 صبح
شبهایی هست که مرا خواب نمیبرد؛ انتظار ، انتظار ، تبها و لحظههای جوانی در گذر! و عطشی جانکاه برای هرچهکه گناه مینامند. انتظارهایی بیهوده را در بستر خواب میجویم بیآنکه بدانم انتظار چیست؟ با اندامی خسته ، گاه از ورای شهوت تن ، چیزی را همچون شهوتِ نهفتهتری مییابم. حس غریبی از دور دستها ...

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 86/11/30 6:54 عصر
ای امیال و آرزوها! ، آیا فرسوده نخواهید شد؟
این شهوت ناچیز را که میگذرد چگونه میتوان رام نمود؟
ای داشتهها و خواستهها! آی اندیشهی «لیاقت»! با شما چه باید کرد؟ ، آخر چه میخواهید؟ ، آیا شما را خستگی فرا نمیگیرد؟!
پ.ن.1: بخت خوابآلود من بیدار خواهد شد مگر ...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 86/11/29 10:17 عصر
بهار نزدیک است...
گیاهانی که بیشاز یکسال دوام نمیآرند ، گلهای زودشکن خود را با شتاب برمیآورند...
تنها، یادِ خوشیها حاکی از خوشبختی ما نیست!
آدمی در سراسر حیات خویش جز یک بهار ندارد و شکفتن آن، حقیقتیست که هدف ماست!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رهسپار در : 86/11/28 12:26 صبح
Tehran Metro Welcoming You
.
.
.
Thank You For Taking Tehran Metro...
پ.ن.1: در کدنویسی قالب وبلاگ مشکلی داشتم که این مشکل را با پشتیبانی فنی پارسی بلاگ مطرح کردم، نه تنها خیلی سریع جواب دادند، بلکه خودشان قالب را درست کردند! تشکر میکنیم!
پ.ن.2: یک غزل انتخاباتی از ابوالقاسم حالت : (ارسال شده توسط مختار) ، چاپ شده در هفته نامه توفیق در سالهای 1339 و 1343 با امضای "خروس لاری." :
دعایت میکنم
از برای رای هی مدح و ثنایت میکنم
رای چون دادی به من دیگر رهایت میکنم
با سجل مرده هایت چون مرا کردی وکیل
می خرم خرما و خیر مرده هایت میکنم
جمعی از چاقوکشان هم حامی من بوده اند
وقت اگر کردم بدانها آشنایت میکنم
تا نپنداری وکالت خودپسندم کرده است
گر مرا مهمان کنی، سر در سرایت میکنم
چون تو بهرم جسته ای این پیشه ی پر سود را
پول میگیرم از این راه و دعایت میکنم
چون برای خاطر من پاره کردی کفش خویش
گیوه ی ایام فقرم را به پایت میکنم
داده ای یک رای و داری در عوض صد انتظار
من تعجب راستی از اشتهایت میکنم
دردها داری آه از درمان آنها عاجزم
لیک گاهی سرقت از پول دوایت میکنم
تا تو را مسکین نسازم خود نخواهم شد غنی
زین جهت باید ببخشی گر گدایت میکنم
هیچ نشناسم تو را تا انتخابات دگر
دور دیگر چون رسد، از نو صدایت میکنم
کلمات کلیدی :