سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بگو بگو...

ارسال‌کننده : رهسپار در : 86/7/8 9:5 عصر

 

 

 

 

بگو بگو! که چه کارت کنم بگو، که چه کارت کنم ز گریه جویم و دل را
بگو بگو! که شکارت کنم بگو، که شکارت کنم به غمزه مویم و آه

ببین ببین! که فغانت کنم ببین، که فغانت کنم ز خنده چینم و لب را
ببین ببین! که نشانت کنم ببین، که نشانت کنم ز فتنه کینم و آه

 

نماز شام غریبان چو گریه آغازم - به مویه‌های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار - که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب - مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من - به کوی میکده دیگر علم برافرازم

 

بیا بیا! که نگارت شوم بیا، که نگارت شوم به طرفه سایم و تن را
بیا بیا! به زیارت شوم بیا، به زیارت شوم چو خسته‌ پایم و آه

 

همای اوج سعادت به دام ما افتد - اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه - اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی - بود که قرعه‌ی دولت به نام ما افتد

 

شکن شکن! که شیارت کنم شکن، که شیارت کنم ز شرح شاهد و شور آه
شکن شکن! چه شرارت کنم شکن، چه شرارت کنم ز شمس شاهد و شور

 

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز - خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
به نیمه‌شب اگرت آفِتاب می‌باید - ز روی دختر گل‌چهر رز نقاب انداز

 

 


این تصویر هم واقعاً بی‏ربط است

 

 

 

 

 

 




کلمات کلیدی :